غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...
|
از دهانت چشیـدنی ست غــزل، بیش از آنکه شنیدنی باشد
قدری آهستـه تـر بخوان بگذار این حلاوت مکیـدنی باشــد
بی خیـال عروض و قافیه باش فارغ از قید و بند شاعرها
روســری را به دست بــاد بــده شعـر بایـد که دیدنی باشـد
واژه ها میــوه های بــاغ تواند از لبـان تو مزه می گیرنـد
تـــو نبودی کسی نمی دانست حـرف بایـد چشیــدنی باشــد
ای نشسته به قله های سپید! شعرنو! پیش پای من بگـذار
تـا تـو راهی کـه رفتنی باشـد جـاده ای کـه رسیدنی باشــد
گردن آویز ناز زیبنـده ست منتهــا ایـن بـه خاطـرت باشـد
نـــاز خوب است تـــا زمانی کــه نازهـایت خریـدنی باشـد
سعــدیِ دخترانـــه ی سخـنی, مطلــع شعـــر ناب انجمنـی
آرزو می کنم گلستانـت غنچــــه هایـــش نچـیـدنـی باشــــد
مجید آژ
نظرات شما عزیزان: